امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

كارمند كوچولوي مامان

سلام عزيزم چند روز پيش صبح زود طبق معمول داشتم يواشكي از خونه مي اومدم بيرون تا برم سركار ديدم يهويي مثل فنر از جات پريدي و خوابالو خوابالو به من گفتي مامان بريم اداره دير مي شه ها من هاج و واج موندم با اون خواب عميقي كه تو رفته بودي چجوري يهو از خواب بيدار شدي و حالا مي خواي همراه من باشي تا محل كارم بعد از كلي صحبت كردن و قطع شدن اميدم از اينكه تو قانع بشي و بموني خونه لباساتو عوض كردم و رهسپار اداره شديم تا رسيديم وزارتخونه اونجا مورد استقبال همكارا قرار گرفتي و حسابي ازت پذيراي شد و بعدشم شيطنت و آتش سوزندنا شروع شد و من و همكارا فقط مي تونستيم تماشا كنيم چون تقريباً كنترل كردن شما بدون اينكه اشك ب...
26 مهر 1391

عاشقانه هاي من

    وقتي تو گريه مي كني چشماي من ابري مي شن انگار كه عاشقونه هام ، دچار بي صبري مي شن روي مدار ذهن من ،انگار كسي پا مي ذاره يه كوله بار غصه رو ، توي دلم جا مي ذاره بغض غريبي مي شينه ،توي نگاه خسته ام                          تو آسمون دل تو ،كفتر پر شكسته ام گريه نكن عروسكم! نذار كه زانو بزنم براي خنديدن تو آخه چقدر رو بزنم؟ تا سه شماره مي شمرم سريع برام نفس بكش از گريه ها و ريسه هات، خسته بشو و دست بكش بذار مدار ذهنمو پر كنه عطر خنده هات ترنم قشنگ من! عا...
26 مهر 1391

رويش

  سلام به تو عزيزترين موجود زندگي ام همه مامان و بابايي ها لحظه به لحظه شاهد قد كشيدن زيباترين هديه خداوندي خودشون هستند و توي يه لحظه پيش خودشون مي گن نگاه كن توي يه چشم بر هم زدن بچم بزرگ شد بچه اي كه تا چند وقت پيش .....         اولين نگاهشو بهت انداخت             اولين بار به رومون لبخند زد              اولين بار كه به تنهايي نشست اولين بار كه بهمون مامان يا بابا گفت  اولين بار كه چهار دست و پا حركت كرد  اولين بار ...
25 مهر 1391

با يه كم خودخواهي (يه پست براي خودم)

     گاهی وقت ها دلت می خواهد یکی را صدا کنی بگي سلام، می آیی قدم بزنیم؟ گاهی ... آدم چه چیزهایِ ساده ای را ندارد...!                                                                            امضاء       ...
18 مهر 1391

روز جهاني كودك

آي مــــردم! روزِ ناز کودک است روز سرمســـــتی و ساز کودک است کودک است آییــــنه ی دل را صفا کودک است محصـــولی از عشق ووفا   دنیای آزاد و زیبا حق طبیعی کودکان است، این یک هدیه ی ایزدی است، پس آنرا از کودکان نگیریم..... روز جهاني كودك به همه كودكان زيبا روي ني ني وبلاگي مبارك باشه   ...
17 مهر 1391

آقا پسری مامان ، برای تو

گل پونه گل من نگير بهونه گل من بيا نذار از غم تو بشم ديوونه گل من پونه من تورو به هيچ قيمتي از دست نميدم تو فقط مال مني تورو به هيچ كس نميدم ميدونم خدا تورو واسه دل من آفريد حتي اگه خدا بخواد تورو بهش پس نميدم گل من پونه ي من عزيز دردونه خدا مثل تو فقط تو دنيا ساخته يه دونه مي درخشي توي جمع ، عاشق برات فراوونه اما تو مال مني تمام دنيا می دونه پونه از راه رسيده خونه چراغونه آسمون شهرمون ستاره بارونه عاشق رنگ چشاش اين دل داغونه واسه من پونه ي من عزيزتر از جونه  گل پونه گل من نگير بهونه گل من بيا نذار از غم تو بشم ديوونه گل من         ...
15 مهر 1391

آرزوهاي مامان مريم و بابا علي

برایت آرزو دارم که نور نازک قلبت٬ به تاریکی نیامیزد   که چشمانت٬به زیبایی ببیند زندگی ها را   چو باران٬آبی و زیبا بباری٬شادمانه روی گرد غم   به دور از دل گرفتن ها   به تنهایی نیالاید خدا٬ این قلب پاکت را   و همواره به دستانت بیاویزد چراغ راه خوشبختی بدانی آنچه را اینک نمیدانی برایت آرزو دارم سعادت را٬طراوت را٬ بهشت و بهترین بهترین ها را   عزیز روز های من خدا را می دهم سو گند   که در قلبم برای تو خدارا آرزو دارم.   ...
15 مهر 1391

يه روز ديگه يه حرف ديگه

سلام ماماني من قربونت برم كه بعضي وقتها خيلي خيلي شيطوني مي كني و باعث مي شي يه كم ناراحت بشم روز چهارشنبه وقت دندونپزشكي داشتم از چند ساعت بودن توي مطب دكتر و كار روي دندونم خسته بودم و كلافه و شب هم بابايي بايد مي رفت مأموريت و من و تو تنها بوديم اونقدر ماشاءالله شيطوني كردي و منم كه حس حرف زدن نداشتم و تو هم كه دوست داشتي با بالا و پايين پريدن شاد باشي و بخندي يه كوچولو مامانو اذيت كردي فكر كردم با تهديد من شايد يه فرجي بشه و تو يه كم آرومتر بشي ولي چه اشتباه بزرگي بود تهديد كردن من كه باعث شد علاوه بر درد دندون عذاب وجدان سراغم بياد خواستم آرومت كنم بهت گفتم اگه مامان اذيت كني مي رم پيش فرشته ها و تو...
15 مهر 1391